اى احمد ظاهر عزيز هر وقت هى شعر را مشنوم دستم نمى رسد كه در آغوش گيرمت اى ماه تو با كى دست و در آغوش ميكنى فقط در ميگرم جانم آتش ميگره اشك هايم ميايد نميدانم كه با كى شب تا سحر هم آغوش ميكند با كى ولى از دستم چيز ساخته نيست اى خدا !
امشب به قصه ی دل من گوش میکنی فردا مرا چو قصه فراموش میکنیی دستم نمیرسد که در آغوش گیرمت ای ماه با که دست در آغوش میکنی در ساغر تو چیست که با جرعه نخست هوشیار و مست را همه مدهوش میکنی می جوش میزند به دل خم بیا ببین یادی اگر ز خون سیاووش نمی کنیی گر گوش میکنی سخنی خوش بگویمت بهتر ز گوهری که تو در گوش میکنی جام جهان ز خون دل عاشقان پُر است حرمت نگاهدار اگرش نوش میکنی سایه چو شمع شعله در افکندۀ بجمع زین داستان با لب خاموش میکنی
امشب به قصه ی دل من گوش میکنی فردا مرا چو قصه فراموش میکنیی دستم نمیرسد که در آغوش گیرمت ای ماه با که دست در آغوش میکنی در ساغر تو چیست که با جرعه نخست هوشیار و مست را همه مدهوش میکنی می جوش میزند به دل خم بیا ببین یادی اگر ز خون سیاووش نمی کنیی گر گوش میکنی سخنی خوش بگویمت بهتر ز گوهری که تو در گوش میکنی جام جهان ز خون دل عاشقان پُر است حرمت نگاهدار اگرش نوش میکنی سایه چو شمع شعله در افکندۀ بجمع زین داستان با لب خاموش میکنی
Oyo medonen ahmad zohir namekhost zanashro taloq bta amo vaqte ki in musiqro sabt mekard khati taloqi zansh omad bo girya khond inro
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔
imshab dele maaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaan ghusssa darad
zinda kho bashi brother ba ein uploadet
وای وای
اى احمد ظاهر عزيز هر وقت هى شعر را مشنوم دستم نمى رسد كه در آغوش گيرمت اى ماه تو با كى دست و در آغوش ميكنى فقط در ميگرم جانم آتش ميگره اشك هايم ميايد نميدانم كه با كى شب تا سحر هم آغوش ميكند با كى ولى از دستم چيز ساخته نيست اى خدا !
ba khatere khanamesh khanda ba khaterek k Talak nama rai kada bod.
خداوند مغفرت کند امین
ای جانم روحت شاد
فراموش کردن تو گناه بی بخشش است ظاهر جانم
ما همیشه به قصه دلت گوشی میکنیم هرگز ترا فراموش نمی کنیم با نبودن أحمد ظاهر شهید دلی همه ما غصه دارد
So beautiful song hey zahir jaan
امشب به قصه ی دل من گوش میکنی
فردا مرا چو قصه فراموش میکنیی
دستم نمیرسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش میکنی
در ساغر تو چیست که با جرعه نخست
هوشیار و مست را همه مدهوش میکنی
می جوش میزند به دل خم بیا ببین
یادی اگر ز خون سیاووش نمی کنیی
گر گوش میکنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش میکنی
جام جهان ز خون دل عاشقان پُر است
حرمت نگاهدار اگرش نوش میکنی
سایه چو شمع شعله در افکندۀ بجمع
زین داستان با لب خاموش میکنی
امشب به قصه ی دل من گوش میکنی
فردا مرا چو قصه فراموش میکنیی
دستم نمیرسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش میکنی
در ساغر تو چیست که با جرعه نخست
هوشیار و مست را همه مدهوش میکنی
می جوش میزند به دل خم بیا ببین
یادی اگر ز خون سیاووش نمی کنیی
گر گوش میکنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش میکنی
جام جهان ز خون دل عاشقان پُر است
حرمت نگاهدار اگرش نوش میکنی
سایه چو شمع شعله در افکندۀ بجمع
زین داستان با لب خاموش میکنی